پیک نیک و سوتی !

ساخت وبلاگ
روز چهارشنبه ی هفته ی قبل من و مامان و بابام با باران و مامان باباش رفتیم پیک نیک تو روستای قلات که چند کیلومتر از شیراز فاصله داره . باران از همون اول راه بالشش رو از صندوق عقب برداشت و خوابید . قرار بود دوستش امیر محمد که 2 سال ازش کوچکتر بود هم بیاد . 

تنها پسری که باهاش صلاح میره همین امیرمحمده . وگرنه در برابر پسرای دیگه مثه خروس جنگی می مونه ! 

رسیدیم قلات و رفتیم خونه ی خاله ی امیرمحمد . اونجا باران و امیر کلی با عروسک های Lego که اورده بودن کلی بازی کردن . بعد هم دسته جمعی رفتیم کنار ابشار مارگون و باران به همه کلی اب پاشید تا اینکه صدای همه در اومد و بعد هم رفتیم توی کافی شاپ اون نزدیکی ها یه کیکی چیزی بخوریم .

اونجا بود که سوتی دادن های من و باران شروع شد ... یه ساعت بود منتظر باران بودیم که سفارش بده من گفتم : باران همه منتظر تو ایما . 

اونم هول شد گفت ببخشید خواب موندم ... همه پوکیدیم ! بعد من اومدم بگم من کیک شکلاتی با شیک شکلات میخوام . گفتم من شکلات کیک شیک با شکلات میخوام . بعد که قهقهه ی باران و امیرمحمد رفت هوا تازه فهمیدم چی گفتم .

تو راه برگشت هم باران از هزارپا ترسیده بود کلی مسخرش کردم و اونم واسم زیرپایی گرفت که پهن زمین شدم و دو لنگم به هوا رفت ... همه ازم خندیدن حالا ساسان ( شوهر خواهرم ) بنده خدا لبخند میزد فقط ....

خلاصه اونروز حسابی خاطره شد ! 

+ نوشته شده در  سه شنبه بیست و هفتم تیر ۱۳۹۶ساعت 23:40  توسط سحر  | 
باران ، من ، خاطره هام...
ما را در سایت باران ، من ، خاطره هام دنبال می کنید

برچسب : سوتی, نویسنده : sahar867 بازدید : 130 تاريخ : جمعه 3 شهريور 1396 ساعت: 9:02